۲۵ روزه شدم
جمعه ۱ تیر ۱۳۸۶اولين تجربه با پستانك، فكر كنم گول خوردم چون شير نداشت
يك دست پشت سر، يكي زير بالش
ميلاد و محمدرضا
از پنجره بيرون را نگاه ميكنم
اولين تجربه با پستانك، فكر كنم گول خوردم چون شير نداشت
يك دست پشت سر، يكي زير بالش
ميلاد و محمدرضا
از پنجره بيرون را نگاه ميكنم
اين چند روز كار خاصي نكردم. طبق معمول خوردم و خوابيدم و …
۱۰ روزه شدم
الان با مامان و بابام رفته بودم پیش آقای دکتر.
دکتر معاینه کرد و گفت همه چیز خوبه. وقتی آقا دکتر معاینه میکرد هم بچه خوبی بودم و گریه نکردم.
وزنم هم تغییر نکرده.
آقای دکتر گفت سه تا واکسنی که باید میزدم را تو بیمارستان برام زدند. واکسنهای بعدی هم باید دو ماهگی بزنم.
برای اینکه شبها هم […]
بالاخره با مامانیها حمام رفتم.
روزی که در بیمارستان بستری شدم بیلی روبین خونم حدود ۱۷.۵ بود. امروز دوباره آزمایش خون دادم و معلوم شد که مقدارش شده ۸ میلی گرم در دسی لیتر (mg/dl). دکتر گفت دیگه میتونی بری خونه.
امروز ظهر دکتر گفت من زردی دارم و به همین دلیل در بیمارستان بستری شدم.
راستی گروه خونی من هم O+ است.
عکس نمیشه نشون بدم! عیبه!
امروز با دختر عمه زهرا عکس گرفتم
امروز ظهر از بیمارستان مرخص شدم و اومدم به خونه.
امروز من در ساعت ۷ و ۴۵ دقیقه صبح در بیمارستان کیان در تهران متولد شدم.