نوزاد يك ماهه شدم
پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۸۶از روز تولدم يك ماه گذشت.
از روز تولدم يك ماه گذشت.
امروز بالاخره بعد از ۲۰ ماه، كارت تولد آقايان را تحويل گرفتم.
واقعيت اينه كه اين كارت هم به هيچ دردي نميخوره و هم اينكه وجودش ضروري و لازمه.
طبيعتا بايد بعد از ۲ سال دوندگي، دريافت اين كارت برام خيلي جالب باشه، ولي امروز كه كارت را بعد از چندين ساعت دوندگي گرفتم، خيلي احساس […]
اولين تجربه با پستانك، فكر كنم گول خوردم چون شير نداشت
يك دست پشت سر، يكي زير بالش
ميلاد و محمدرضا
از پنجره بيرون را نگاه ميكنم
اين چند روز كار خاصي نكردم. طبق معمول خوردم و خوابيدم و …
مدتي بود نگران وضعيت صبا بودم. البته هنوز هم نگران هستم.
اينكه آيا وضعيت تغذيه مناسبي داره يا نه؟
اينكه شنيدم نوزاد بايد روزي حدود ۲۰ ساعت بخوابه، ولي صبا خيلي كمتر از اين مي خوابه!
خلاصه از اين جور موارد.
البته خب توصيه بزرگترها خيلي خوب و مؤثر هست ولي به هر حال نمي شه خيلي هم بي […]
۱۰ روزه شدم
سلام،
این اولین مطلبی است که در وبلاگ دخترم مینویسم.
من تا قبل از زایمان خیلی به خوابم حساس بودم. خلاصه بگم حتما باید به اندازه کافی و کامل میخوابیدم تا روز بعد انرژی داشته باشم.
ولی بعد از زایمان وضعیت تغییر کرده. مثل اینکه خدا انرژی دیگری بهم داده. چون مثلا در طول چند روز گذشته فقط […]
الان با مامان و بابام رفته بودم پیش آقای دکتر.
دکتر معاینه کرد و گفت همه چیز خوبه. وقتی آقا دکتر معاینه میکرد هم بچه خوبی بودم و گریه نکردم.
وزنم هم تغییر نکرده.
آقای دکتر گفت سه تا واکسنی که باید میزدم را تو بیمارستان برام زدند. واکسنهای بعدی هم باید دو ماهگی بزنم.
برای اینکه شبها هم […]
بالاخره با مامانیها حمام رفتم.
روزی که در بیمارستان بستری شدم بیلی روبین خونم حدود ۱۷.۵ بود. امروز دوباره آزمایش خون دادم و معلوم شد که مقدارش شده ۸ میلی گرم در دسی لیتر (mg/dl). دکتر گفت دیگه میتونی بری خونه.