اولين مسافرت
نوشته شده در شنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۶ توسط صبااین چند روز اومدم مشهد. جای شما خالی. شب رفتیم زیارت امام رضا. نمی دونین چه آرامشی داشت. حس عجیبی داشتم. با دیدن حرم آرامشی گرفتم که بدون خوردن شیر مامانم خوابم برد.
البته تو صحن سقاخونه موندم و داخل نرفتم، چون شلوغ بود. من پیش بابام موندم و حسابی خوابیدم. حتی با وجود همهمه مردم و خواب سبک من، راحت راحت خوابیدم! برای همه شما هم دعا کردم. تو خواب با امام رضا صحبت کردم (امیدوارم!).
چون نمی شد دوربین برد تو حرم، کیفیت عکسها زیاد خوب نیست.
یکشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۶ ساعت ۱۲:۰۴
با سلام خدمت صبا خانم گُلم
اميدوارم از آقا امام رضا بخواهي اين خواب راحت در روزهاي بعد هم تداوم داشته باشه و همچنين از اون آقاي بزرگوار براي سلامتي همه ما و خودت دعا كني.
از جانب من هم به اون آقاي بزرگوار سلام برسون.
مي بوسمت.
عمو همايون
یکشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۶ ساعت ۱۸:۱۱
زیارت قبول مشتی صبا
یکشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۶ ساعت ۲۳:۱۰
صبا جون خوش به حالت و خوشا به سعادتت
سيمين هم اولين مسافرتش تو چند روزگيش بود كه رفتيم مشهد فكر مي كنم يك ماهش نشده بود.
ولي خودمونيم بابا و مامانت هم مثل خيلي بابا و مامان هاي ديگه خوب حرف مي زارن دهنت ها.
حالا جاي شكرش باقيه حرف هاي خوب مي زارن…
دوشنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۶ ساعت ۱۲:۰۵
زیارت قبول …
جمعه ۲۲ تیر ۱۳۸۶ ساعت ۱۶:۱۷
سلام صبا جان
زیارت قبول،منم می خواستم شما رو زیارت کنم که مامان گوشیشو جواب نداد،!!!!سعادت نداشتم.هر جا هستین سلامت و شاد باشید